دهخدا در لغتنامهای که حاصل عمرش بود در مقابل کلمه مهاجرت نوشت: ترک کردن دوستان و خویشان و خارج شدن از نزد ایشان یا فرار از ولایتی به ولایت دیگر از ظلم و تعدی.
بعداز اینکه اولین مجلس ایران توسط نیروهای روسی به توپ بسته شد علیاکبر دهخدا توانست از مهلکه جان به درببرد و به اروپا برود. جایی که دوباره به یاد رفقای جان سپردهاش روزنامه درآورد و کار کرد و نوشت اما دلخوش نبود.
قبل و بعد از او ایرانیان بسیاری خواسته یا ناخواسته جلای وطن کردند. اولین موج بزرگ مهاجرت بعد از حمله اعراب به ایران، پارسیان زرتشتی بودند که به هندوستان گریختند و هرگز به ایران بازنگشتند. هزار و اندی سال بعد هنوز مهاجرت برای بسیاری از ایرانیان یک جاده یکطرفه و بیبازگشت است.
موجهای مهاجرت جمعی در ایران معاصر هر بار بعد از یک پیشامد سیاسی اندوهبار بوده است ازجمله مهاجرت افراد امثال دهخدا در دوره استبداد صغیر، فرار و تبعید طرفداران دکتر مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد، خروج اجباری نویسندگان و روشنفکران متصل به حزب توده، فرار وابستگان پهلوی در گیرودار انقلاب اسلامی، فرار جنگزدگان از مناطق مرزی غرب و جنوب و موج خروج فعالان اجتماعی و دانشجویان پس از واقعه کوی دانشگاه و جنبش سبز.
آنچه بیش از هر چیزی در تمام این سالها برای اغلب این مهاجران یکسان بوده است اجبار به ترک سریع محل زندگی و قرار گرفتن در برابر یک موقعیت انجامشده بوده است. حس استیصال و در کنار آن آماده نبودن ذهنی افراد برای ترک همیشگی یا طولانیمدت وطن و وابستگان در کوتاه مدت و بلند مدت مشکلات روحی و روانی فراوانی را به وجود میآورده است.
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
تعریف دهخدا از کلمه ” مهاجرت “؛
شاید آن مفهومی که مولانا آن را پریشانی، هجران، غم غربت و بیکسی میخواند تعریف گذشتگان از چیزی باشد که در پزشکی نوین افسردگی نامیده میشود.
طبق نظر رئیس انجمن آسیبشناسی اجتماعی ایران جزو ۱۰ کشور نخست به لحاظ میزان افسردگی است. اگرچه تحقیقات ویژهای روی مهاجران ایرانی و درگیری آنها با افسردگی ناشی از مهاجرت انجام نشده است اما با توجه به تحقیقات مشابه در میان جمعیت مهاجران سایر کشورها میتوان گفت که جابهجایی مکان زندگی اگر بنا بر میل و خواسته مهاجر نباشد یکی از عوامل تشدید افسردگی است. از عوامل مؤثر دیگر پیشروی این بیماری و تبدیلشدن آن به افسردگی عمیق و کمک نگرفتن بهموقع از مراکز درمانی است.
پناهجویان و مهاجران غیرقانونی، بهویژه کودکان بهعنوان آسیبپذیرترین بخش از جامعه مهاجران، بنا به دلایل زیادی ازجمله جابهجاییهای مکانی زیاد، نداشتن مدارک هویت، ترس از گزارش کادر درمانی به پلیس و ندانستن زبان، دسترسی چندانی به خدمات درمانی ندارند. در صورت پذیرش در کشور مقصد نیز جامعه از آنها انتظار تطبیق حداکثری و شروع زندگی عادی را دارد. در عمل بسیاری از این مهاجرین بدون التیام یافتن زخمهای روحی و روانی ناشی از ترک وطن، آوارگی، مرگ نزدیکان، از دست دادن پسانداز و موقعیت شغلی و تحصیلی وارد کشور جدیدی میشوند که باید آن را بهعنوان وطن خود بپذیرند و همچون یک شهروند عادی به زندگی خود ادامه داده و قدردان جامعه میزبان باشد.
روانشناسان میگویند شوک ناشی از حوادث ناگوار پیدرپی باعث میشود که انسان برای بقا بهصورت موقت تلاش کند که با فراموشی و یا کنار آمدن تصنعی زندگی را ادامه دهد، اما پس از رسیدن به ثبات و رفع خطر جانی با گذشت سالها وضعیت سلامت روانی فرد از حالت تعادل خارج خواهد شد. یادآوری خاطرات گذشته ممکن است حتی پس از دهها سال فرد را به سمت خودکشی بکشاند.
تعریف دهخدا از کلمه ” مهاجرت “؛
از سوی دیگر مهاجران ، که توسط کشور دیگری پناه داده شدهاند، تحتفشار افکارعمومی برای داشتن رفتار متعادل و عادی و حتی بهتر از میانگین بقیه افراد هستند. هرگونه رفتار ناهنجار ممکن است به محدود شدن پذیرش پناهجویان جدید یا ملامت جمعی مهاجران منجر شود. مواجهه هرروزه با این فشار و استرس باعث بالاتر رفتن شانس درهمشکستگی روانی افراد ضعیفتر خواهد شد.
سالهاست که میلیونها مهاجر قانونی و غیرقانونی افغانستانی در ایران با این مشکلات مواجه هستند. موانع قانونی باعث شده است که حتی سی سال اقامت، کار و تحصیل در ایران نیز دلیلی برای اخذ ملیت ایرانی نباشد. این جمعیت میلیونی بدون داشتن ثبات اقتصادی، امکان ادامه تحصیل و سفر در برزخ همیشگی به زندگی خود ادامه میدهند. وزارت بهداشت و درمان ایران هیچ برنامه مشخصی برای کمک به وضعیت این مهاجران ندارد.
اجبار به ترک وطن را از عوامل تشدید یا بروز افسردگی میدانند اما مهاجرت داوطلبانه با برنامهریزی قبلی و پذیرش حداکثری جامعه مقصد نیز میتواند فرد درگیر یا مستعد افسردگی را دچار مشکلات جدی کند.
مهاجران با توان مالی مناسب و برنامهریزی شده بهقصد تحصیل یا کار ایران را به مقصد کشورهای دیگر ترک میکنند. بهصورت میانگین یک تا دو سال مستقیماً درگیر آماده کردن خود و طی مراحل اداری و آموزش زبان هستند و در بدو ورود به کشور مقصد از مزایای شهروندی/ مهاجرتی متناسبی برخوردار هستند؛ اما اغلب تا زمان ترک فیزیکی ایران درک درستی از وضعیت سلامت روان خود در مراحل مهاجرت ندارند.
هر آنچه در زندگی اجتماعی فرد بوده ناگهان ناپدید شده و جایش را به انبوه اطلاعات پالایش نشدهای میدهد که مهاجر باید در سریعترین زمان ممکن به آنها شکل و معنا بدهد. تفاوت فرهنگی و زبانی اغلب باعث پایین آمدن اعتمادبهنفس برای برقراری روابط اجتماعی میشود. به دلیل داوطلبانه بودن و تلاش زیاد برای رسیدن به این موقعیت، فرد مهاجر حق شکایت از وضعیت را به خود نمیدهد.
تعریف دهخدا از کلمه ” مهاجرت “؛
حتی شفیعی کدکنی که به «نسیم» حق میدهد از «کویر وحشت» برود نیز به تلخی از روندگان این راه میپرسد:
تو میروی که بماند؟
ابراز دلتنگی، شرح مشکلات مهاجرت و سختی مدل جدید زندگی از طرف مهاجران نوعی شکایت لوکس تلقی میشود و با فرض اینکه در بهشت موعود خود زندگی میکنند «باید» خوشبخت و راضی باشند. آنها سالها از امکانات وطن خود استفاده کردهاند و حالا بهجای ماندن و کمک به ساختن وطن ترجیح دادهاند تا به خوشبختی فردی خود برسند و در مواجهه با آنها که ماندهاند باید پاسخی برای سؤال تاریخی ماندن و رفتن بدهند.
روزی صادق هدایت خطاب به حسن شهید نورایی نوشت نمیدانم آزادیخواهان چرا بیشتر میل به مهاجرت دارند. شاید آزادی اینجا را تأمین کردهاند حالا بهجاهای دیگر میپردازند! هدایت که خود «به بالا و پایین این مملکت» انتقاد داشت و دلچرکین بود سرانجام براثر شدت افسردگی در غربت به زندگی خود پایان داد.